بالاخره نوبت ما شد و تا که رفتیم مسئول انجا گفت که باید برویم به اداره پست و با ما خداحافظی کرد.ما رفتیم به اداره پست در مسجد سید و به ما گفتند که اینجا نیست .ما رفتیم به اداره پست یک جای دیگر و آنجا هم گفتند که اینجا هم نیست ما خسته و کوفته را افتادیم و رفتیم به خانه و خوابیدیم فردا صبح من زود تر از همه رفتم دنبال دائیم و با هم رفتیم دفتر پست فلاورجان و خیلی منتظر ماندیم تا بالاخره نوبت ما شد و

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها